خب من همینم...
شاید اصن اسممو بذارن از خود راضی یا هر چیز دیگه ای...مهم نی...مهم اینه ک من خودم باشم...
من نمیتونم مث اکثریت مردم ی ماسک دروغی ب صورتم آویزون کنم...
نمیتونم جلوی آدما ی جور باشم پشتشون ی جوردیگه...
اگه ی چیزی بده خب بده...چرا من ی لبخند مسخره بزنم و بگم فلان چیز عالیه و حرف نداره در صورتی ک حالم داره ازش بهم میخوره..
وقتی ی نفر ی حرفی میزنه ک خنده دار نیس خب خندم نمیگیره...چرا بیخودی برای حفظ ظاهر قهقهه بزنم؟؟
حتی برعکس...
وقتی ی چیزی خوبه خب خوبه...حتی اگه مربوط ب دشمنم باشه...
چرا از من میخوان ی آدم دیگه باشم؟ چرا میخوان عوضم کنن؟
چرا ب محض این ک میگم من رابطم با خانوادم خوب نیست همه ب چشم بد نگاهم میکنن؟؟
خب خوب نیست دیگه...تعجب نداره...
همش الکی دروغ بباف ک من و مامانم اینجوری من و بابام اونجوری...فقط از ترس اینکه فک نکنن بدی...
اصن فک کنن من بدم ب درک..
ب قول ماهان ما همینیم...ب ما چ ک دنیا چ میگه و چ میخواد؟؟
اگه رابطه ی من با مامان بابام در حد سلام و خدافظه ب بقیه چ ربطی داره ک درمورد من قضاوت کنن؟؟
ن کسی مجبوره منو تحمل کنه ن من مجبورم با همه خوب باشم...
وقتی ی نفر آدم نیست باید باهاش مث حیوون رفتار کرد دیگه..بالاخره یکی یا آدمه یا حیوون...از این دوتا ک خارج نیس!
میخوام دیگه پای آدمای اضافی رو از زنذگیم کوتاه کنم...خسته شدم انقد ب سازشون رقصیدم !!
والا...