مـ ـ ـغـ ـ ـز در رفـ ـ ـتـ ـ ـه

وقتی معلم انشا گفت علم بهتره یا ثروت؟ بگو هیچکدوم...فقط نباشه منــــت!

مـ ـ ـغـ ـ ـز در رفـ ـ ـتـ ـ ـه

وقتی معلم انشا گفت علم بهتره یا ثروت؟ بگو هیچکدوم...فقط نباشه منــــت!

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهــاری روشن از امــواج نـــور

در زمستــــان غبــــار آلــود و دور

یـا خـزانی خـالی از فریــاد و شور

مرگ من روزی فـــرا خواهد رسید

روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا

روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر

ســـایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا

دیدگـانم همچو دالان هـــای تـــــار

گــونه هایم همچو مرمر هـای سرد

ناگهـــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریــــاد درد

خـاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند

آه شـــــاید عــــاشقــــانم نیمه شب

گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند

بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند

پـــرده هــــای تیره ی دنیــــــــای من

چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خزند

روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من

در اتــــــاق کــــــــوچکم پــــا می نهد

بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای

در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای

تـــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هر چه بر جا مـــــــانده ویران می شود

روح من چــــون بــادبــان قـــــــــــایـقی

در افقهـــــا دور و پنهــــــــــان می شود

می شتـــــابد از پـی هم بی شکـــیب

روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا

چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای

خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا

لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا

می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !

بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو

قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک

بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد

نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ

گور من گمنــــــام می مــــــاند به راه

فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ

آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۱/۲۴
    MAN
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

خاطــــــــــرات بی هـــــــــــوا می آینــــــــــــد...

گـــــــــــاهی وســــــــــط یک فکـــــــــــر...

گـــــــــــاهی وســــــــــط خـــــــــــیابان!!!

ســــــــــردت میـــــــــکنند...گــــــــــرمت میـــــــــکنند...

خاطـــــــــــرات تمـــــــــــــام نمیشـــــــــــوند...

تمــــــــــــامت میـــــــــــکنند...!

فیروزه

نظرات  (۳۸)

دقیقا
پاسخ:
هعی...
واقعا
پاسخ:
اوهوم
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چی بگم من !
وامونده ها !!!
پاسخ:
لامصبا...
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۹ نفس سادات ......
هیییییییییییییییییییی
پاسخ:
هعی...
واقعا هم همینطوره .
بیـــــگ لایکــــ
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۱ نفس سادات ......

وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،

نگو خدا با من قهر است.

او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،

تا حرف دل تو را بشنود.

پس حرف دلت را بگو....

پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۱ نفس سادات ......

بعضی وقتها باید یقه‌ ی احساست را بگیری 

با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:

تورو خدا بسه‌

بسه‌ دیگه‌ تا حالا هرچی کشیدم  از دست تو بود


پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۱ نفس سادات ......

من عاشقانه هایم را

روی همین دیوار مجازی می نویسم !
 

از لج تـو . . .
 


از لج خـودم . . .
 

که حاضر نبودیم یک بار
 

این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
 
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲ نفس سادات ......

می گویند : سـاده نیست . . .

گذشتن از کسى که گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران کـرده ...!!!
 

امـا من گذشتم . . .
 
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲ نفس سادات ......
گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی 
 

اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :
 

با اونی که اون بالاست حرف بزن 
 

ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون 
 

میگی خدایا ................
 
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲ نفس سادات ......

من آن بازیچه ای هستم 

که میرقصم به هر سازت 


تو میخندی به کبر آخر به این چشمان گریانم
 

خدایی ناخدایی
 

هرچه هستی غافلی یارب
 

که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم
 

توئی قادر توئی مطلق 


نسوزان خشک و تر باهم 


که من فریاد نسلی
 

عاصی و قومی
 

پریشانم
 
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲ نفس سادات ......
زندگی 

"زندگی" بـه من آموخـت . . . 

آدمها نـه " دروغ " می گویند 

نه زیر " حرفشان " می زنند . 

اگر " چیزی " می گویند . . . 

صرفا " احساسشان " درهمان لحظه سـت 

نبـایـد رویش " حساب " کرد  

پاسخ:
عالی...
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲ نفس سادات ......
کسی که نقطه اغاز هر چه پرواز است .....

تویی در سفر عشق خط پایانی .....

تویی بهانه ان ابرها که میگویند.....

بیا تاصاف شود این هوای ابری.....

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق ......

بیا که یاد تو ارامشی است طوفانی
پاسخ:
لایک
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۴ عرفـــــ ـــان
انگا تا تموممون نکنن دست بر نمیدارن !
پاسخ:
نه دست بردار نیستن
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۸ ✿شمیم زندگی✿
شادباش تادنیاشادت کنه
پاسخ:
:)
واقعا نابودت میکنه
پاسخ:
اوهوم
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶ ʍęĥŕăđ🎤 ĥįđðęŋ🎧
عالی بود
لایک
پاسخ:
:)
عالی بود
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۹ مــــای رو دختر تنــــها
واقعا قشنگ بود لایک
پاسخ:
:)
آفرین عالی بود
پاسخ:
:)
۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۶ ॐ ☮ ن ا ر ى ـــــــــــ ن ॐ ☮ ...
عالی
بـیا بــه روزم
پاسخ:
اوهوم
سلام فیروزه جون امیدوارم حالت خوب باشه خیلی جالب نوشتی همینجوری ادامه بده امیدوارم که همیشه موفق باشی
پاسخ:
ممنون امیر...

خاطرات، بیگانگانی در گرداب؛

دیر گاهی است که رفته ای و

من هر شب و هر روز

مرور می کنم خاطراتت را

مرور… مرور… مرور…



پاسخ:
هعی....
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۴۷ 🎧hidden love🎶🎵
چ قشنگ
پاسخ:
:)
دقیقا همینطوره
پاسخ:
اوهوم
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۵ پارسا قلندر
اپم خوشحال میشم سر بزنید 

پاسخ:
چشم
همم /:
پاسخ:
ههههههههمممممممم :|
خیلی لایک
پاسخ:
:)
هوم
خاطره ها تموم میکنن ادم رو!
پاسخ:
بعله
ماعهدهارامیشکنیم 
خاطره ها ها ما را
این است فرق بین خاطره ها وعهدها
پاسخ:
:)
خیلی قشنگ بود ^_^
پاسخ:
ممنون
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۸ پارسا قلندر
عالی بود خسته نباشی


دلم میخاد از ای عکسا بگیرم :)
ولی ن مکانشو دارم ن ژستشو دارم ن هیکلشو 
خخخخخخ
پاسخ:
ههههههههههه

خخخخخخخخخخخخخ
چ قشنگ
خاطرات تمامت میکنند
پاسخ:
هعی...
وای این خیلی قشنگ بود
پاسخ:
:)
ممنون که سر میزنی فیروزه جووووووون
پاسخ:
وظیفمه عزیزدلم...اونقدا هم سر نمیزنم...واقعا ببخشید اصلا فرصتشو ندارم :(
IJWTS wow! Why can't I think of thnigs like that?

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">